کد مطلب:8797 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:527

آداب و سنن پيامبر گرامي اسلام (بخش دوم ) - 1
مقاله




علامه طباطبايي رضوان الله تعالي عليه



100 ـ و در كافي به سند خود از زيد شحام از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا از روزي كه خداوند او را به نبوت مبعوث كرد و تا روزي كه از دنيا رفت در حال تكيه غذا



نخورد، بلكه مانند بردگان غذا ميل مي فرمود و مانند آنها مي نشست، پرسيدم چرا؟فرمود : براي اظهار كوچكي و تواضع در برابر خداي عز و جل. (1)



101 ـ و در آن كتاب به سند خود از ابي خديجه نقل كرده كه گفت: "بشير دهان"از ابي عبد الله(ع)پرسيد آيا رسول خدا(ص)در حالي كه به دست راست يا به دست چپ تكيه كرده غذا ميل



مي فرمود؟ابي خديجه مي گويد من هم در آن مجلس بودم امام صادق(ع)فرمود: نه، رسول خدا در حال تكيه به طرف راست و يا به طرف چپ غذا ميل نمي كرد و ليكن مثل بنده ها



مي نشست، من عرض كردم چرا؟فرمود: براي تواضع در برابر خداي عز و جل. (2)



102 ـ و در آن كتاب به سند خود از جابر از ابي جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)مثل بنده ها غذا ميخورد، و مثل آنها بر روي زمين مي نشست و غذا مي خورد، و روي زمين



مي خوابيد . (3)



103 ـ و در كتاب احياء العلوم مي گويد: رسول خدا(ص)وقتي براي خوردن مي نشست بين دو زانو و دو قدم خود را جمع مي كرد، همانطوري كه نمازگزار مي نشيند، الا اينكه يكي از



زانوها و قدمها را روي زانو و قدم ديگر مي گذاشت، و مي فرمود: من بنده اي هستم و لذا مثل بنده ها غذا مي خورم و مثل آنان مي نشينم. (4)



104 ـ و صفواني در كتاب التعريف از علي(ع)نقل كرده كه فرمود:



رسول خدا(ص)وقتي بر سر سفره غذا مي نشست مثل بنده اي مي نشست، و بر ران چپ خود تكيه مي كرد . (5)



105 ـ و در كتاب مكارم از ابن عباس نقل مي كند كه گفت: رسول خدا (ص)روي زمين مي نشست و گوسفندان را بين دو پاي خود گذاشته شير آنها را مي دوشيد و اگر غلامي از آنحضرت



دعوت مي كرد مي پذيرفت. (6)



106 ـ و در محاسن به سند خود از حماد بن عثمان از ابي عبد الله(ع)روايت كرده كه فرمود : رسول خدا(ص)وقتي غذا ميل مي فرمود انگشتان خود را مي ليسيد. (7)



107 ـ و در احتجاج از كتاب مواليد الصادقين نقل كرده كه گفته است: رسول خدا (ص)از تمامي انواع غذاها ميل مي فرمود، و هر چه را كه خدا حلال كرده، با اهل بيت و خدمتگذاران



خود و هر وقت كه ايشان مي خوردند مي خورد، و هم چنين با كسي از مسلمانان كه او را دعوت مي كرد هم غذا مي شد، هر چه آنان مي خوردند مي خورد و روي هر چيزي مي خوردند



مي خورد مگر اينكه براي آنها ميهماني مي رسيد كه در اين صورت با آن ميهمان غذا ميل مي فرمود ـ تا آنجا كه مي گويد ـ : و از هر غذائي، بيشتر آنرا دوست مي داشت كه شركت كنندگان



در آن بيشتر باشند. (8)



مؤلف: اينكه در اين روايت داشت: و روي هر چيزي مي خوردند مي خورد، مقصود سفره و خوان و امثال آن است، و اينكه گفت: "و ما أكلوا ـ و هر چه مي خوردند"، ممكن است



"ما"موصوله باشد، يعني هر چيزي را كه مي خوردند، و ممكن است"وقتيه"باشد يعني تا هر وقت كه مي خوردند، و اينكه گفت: مگر اينكه براي آنها ميهماني مي رسيد، استثنائي است از اينكه



گفت: با اهل بيت و خدمتگذاران خود غذا مي خورد.و معنايش اين است كه مگر وقتي كه ميهماني براي ايشان مي رسيد كه در اين صورت ديگر با اهل بيت خود غذا ميل نمي فرمود، بلكه با



ميهمان غذا مي خورد.



108 ـ و در كافي به سند خود از ابن قداح از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتي با گروهي غذا ميل مي فرمود، اولين كسي بود كه دست به غذا مي برد و آخرين كس



بود كه دست برميداشت و چنين مي كرد تا همه مردم غذا بخورند و خجالت نكشند. (9)



109 ـ و نيز در كافي به سند خود از محمد بن مسلم از ابي جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود: امير المؤمنين(ع)فرموده: شام انبياء بعد از نماز عشا بوده شما هم شام خوردن را ترك نكنيد كه



باعث خرابي بدن است. (10)



11 ـ و نيز در كافي به سند خود از عنبسة بن نجاد از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : هيچ طعامي نزد رسول خدا(ص)حاضر نشد كه در آن خرما باشد مگر اينكه ابتدا از آن خرما



ميل فرمود. (11)



111 ـ و نيز در كافي و صحيفة الرضا به سند خود از آباء گرام آن حضرت نقل كرده كه آن حضرت فرمود: رسول خدا(ص)وقتي خرما مي خورد هسته آنرا پشت دست خود مي گذاشت،



آنگاه آنرا دور مي انداخت. (12)



112 ـ و در كتاب اقبال از جلد دوم تاريخ نيشابوري نقل كرده كه در ضمن شرح حال حسن بن بشر به سند او نقل نموده كه گفته است: رسول خدا(ص)بين هر دو لقمه، خدا را حمد مي كرد



. (13)



113 ـ و در كافي به سند خود از وهب بن عبد ربه نقل كرده كه گفت: امام صادق(ع)را ديدم كه خلال مي كرد و من به او نگاه مي كردم، حضرت فرمود: رسول خدا (ص)هميشه خلال



مي كرد، و خلال، دهن را خوشبو مي كند. (14)



114 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)نقل مي كند كه هر وقت آب مي آشاميد ابتدا"بسم الله "مي گفت ـ تا آنجا كه مي گويد ـ : و آب را به طور مخصوصي مي مكيد و آنرا به پري دهان



نمي بلعيد و مي فرمود: درد كبد از همين قورت دادن است. (15)



115 ـ و در كتاب جعفريات از جعفر بن محمد از آباي گرامش از علي (ع)نقل مي كند كه فرمود : چند بار تجربه كردم و ديدم كه رسول خدا (ص)آب يا هر آشاميدني ديگر را به سه نفس



مي آشاميد و در ابتداي هر نفس "بسم الله"و در آخر آن"الحمد لله"مي گفت، از سبب آن پرسيدم فرمود : حمد را به منظور اداي شكر پروردگار و"بسم الله"را به منظور ايمني از ضرر و درد



مي گويم . (16)



116 ـ و در كتاب مكارم مي گويد: رسول خدا(ص)در ظرف آشاميدني نفس نمي كشيد، و اگر مي خواست نفس تازه كند ظرف را از دهنش دور مي كرد و آنگاه تنفس مي نمود. (17)



117 ـ و در احياء العلوم مي گويد: وقتي رسول خدا(ص)گوشت ميل مي فرمود سر خود را به طرف ظرف گوشت پائين نمي انداخت بلكه آنرا به طرف دهان خود مي برد و آنرا بطور



مخصوصي و با تمام دندانها مي جويد، و مخصوصا وقتي گوشت ميل مي فرمود هر دو دست خود را به خوبي مي شست آنگاه دست تر را به صورت خود مي كشيد. (18)



118 ـ و در كتاب مكارم الاخلاق مي گويد: رسول خدا(ص)همه رقم غذا ميل مي فرمود. (19)



مؤلف: طبرسي بعد از نقل اين روايت اصنافي از طعام را كه آن جناب ميل ميفرمود شمرده، از آن جمله نان و گوشت را بانواع مختلفش ذكر كرده و هم چنين خربزه و شكر و انگور و



انار و خرما و شير و هريسه(گندم پخته)و روغن و سركه و كاسني و بادروج و كلم، و روايت شده كه آن جناب از عسل خوشش مي آمد و نيز روايت شده كه در ميان ميوه ها انار را



بيشتر دوست مي داشت.



119 ـ و طوسي در كتاب امالي به سند خود از ابي اسامه از ابي عبد الله(ع)



نقل كرده كه فرمود: طعام رسول الله(ص) ـ اگر به دستش مي آمد ـ جو، و حلوايش خرما، و هيزم منزلش پوست و برگ و شاخه درخت خرما بود. (20)



120 ـ و در كتاب مكارم نقل مي كند كه رسول خدا(ص)غذاي داغ نمي خورد، و صبر مي كرد تا خنك شود و مي فرمود: خداي تعالي ما را آتش نخورانيده و غذاي داغ بركت ندارد، و وقتي



غذا ميل مي فرمود"بسم الله"مي گفت و با سه انگشت و از جلو خود غذا مي خورد، و از جلو كسي غذا برنمي داشت، و وقتي سفره پهن مي شد قبل از سايرين شروع مي كرد، و با سه انگشت



ابهام و انگشت پهلوي آن و انگشت وسط غذا مي خورد، گاهي هم از انگشت چهارمي كمك مي گرفت و با تمامي كف دست ميخورد نه با دو انگشت، و مي فرمود:



غذا خوردن با دو انگشت، غذا خوردن شيطان است.روزي اصحابش فالوده آوردند و آن حضرت با ايشان تناول فرمود، پس از آن پرسيد اين فالوده از چه درست مي شود؟عرض كردند



روغن را با عسل مي گذاريم اينطور مي شود، فرمود: طعام خوبيست.



رسول خدا(ص)نان جو را الك نكرده مي خورد و هيچ وقت نان گندم نخورد، و از نان جو هم سير نشد، و هيچ وقت بر خوان طعام غذا نخورد، بلكه روي زمين مي خورد، خربزه و انگور



و خرما مي خورد و هسته آنرا به گوسفند مي داد، و هيچ وقت سير، پياز، تره و عسلي كه در آن مغافير بود ميل نمي فرمود، و"مغافير"خلطي است كه در بدن زنبور هضم نشده و در عسل



مي ريزد و بوي آن در دهن مي ماند.



رسول خدا(ص)هيچ وقت غذائي را مذمت نفرمود، اگر آنرا دوست مي داشت مي خورد و اگر از آن خوشش نمي آمد نمي خورد و آنرا مذمت نمي كرد كه ديگران هم نخورند، ظرف غذا را



مي ليسيد و مي فرمود: غذاي آخر ظرف بركتش از همه آن غذا بيشتر است، وقتي هم كه از غذا فارغ ميشد هر سه انگشت خود را يكي پس از ديگري مي ليسيد و دست خود را از طعام



مي شست تا پاكيزه شود، و هيچ وقت تنها غذا ميل نمي فرمود. (21)



مؤلف: اينكه راوي گفت: با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوي آن و انگشت وسط مي خورد، خواست تا رعايت ادب كند چون لفظ"سبابة"كه انگشت پهلوئي ابهام است مشتق از"سب ـ



ناسزا"است، و اما اينكه روايت كرد كه آن حضرت فالوده ميل مي فرمود، مخالف است با روايتي كه صاحب كتاب محاسن آنرا با ذكر سند از يعقوب بن شعيب از ابي عبد الله (ع)نقل كرده



كه فرمود : در وقتي كه امير المؤمنين(ع)در بين چند نفر از اصحاب خود در ميدان كوفه ايستاده بود شخصي طبقي فالوده به عنوان هديه برايش آورد، حضرت به اصحاب خود فرمود



مشغول شويد، خودش هم دست دراز كرد كه ميل كند ناگهان دست خود را كشيد و فرمود: بيادم آمد كه رسول خدا (ص)فالوده نخورد، از اين جهت از خوردنش كراهت دارم. (22)



121 ـ و در كتاب مكارم مي گويد: رسول خدا(ص)آشاميدنيها را هم در قدحهاي بلوري كه از شام مي آوردند و هم در قدح هاي چوبي و چرمي و سفالي مي آشاميد. (23)



مؤلف: در كافي (24) و محاسن نيز روايتي قريب به مضمون صدر اين روايت نقل كرده، و در آن دارد كه: رسول خدا (ص)دوست مي داشت از قدح شامي بياشامد و مي فرمود: اين ظرف



نظيف ترين ظرفهائي است كه در دسترس شما است. (25)



122 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)نقل كرده كه آن حضرت با كف دست هم آب مي خورد، آب را در دست ميريخت و مي فرمود هيچ ظرفي پاكيزه تر از دست نيست. (26)



123 ـ و در كافي به سند خود از عبد الله بن سنان نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص)در روزهاي عيد قربان دو قوچ ذبح مي كرد يكي را از طرف خود و يكي ديگر را از طرف فقراي



امتش. (27)



124 ـ و از جمله آداب آن حضرت در خلوت ـ بنا بر نقل شهيد ثاني در كتاب شرح النفليه ـ آن بود كه احدي او را در حال بول كردن نديد. (28)



125 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباي گرامش از علي (ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)هر وقت مي خواست رفع حصر كند سر خود را با چيزي مي پوشانيد



و بعد از قضاي حاجت دفن مي كرد، هم چنين اگر مي خواست آب دهان بيندازد آنرا دفن مي كرد، و هر وقت به مستراح مي رفت سر خود را مي پوشانيد. (29)



مؤلف: ساختن مستراح از مستحدثات بعد از اسلام است، عرب قبل از اسلام مستراح نداشت و براي قضاي حاجت به طوري كه از بعضي از روايات استفاده مي شود به صحرا مي رفته اند.



126 ـ و در كافي به سند خود از حسين بن خالد از ابي الحسن ثاني(ع)نقل كرده كه خدمتش عرضه داشتم: ما روايتي در دست داريم كه رسول خدا(ص)در عين اينكه انگشترش در دست



بود استنجا مي كرد، و امير المؤمنين نيز چنين كاري مي كرده، با اينكه نقش انگشتر رسول خدا (ص)"محمد رسول الله"بوده آيا اين روايات صحيح است؟فرمود: آري، عرض كردم ما هم



اينكار را مي توانيم بكنيم؟فرمود: آنان انگشتر را بدست راست مي كرده اند و شما بدست چپ... (30)



مؤلف: روايتي قريب به اين مضمون در جعفريات و مكارم از كتاب لباس تاليف عياشي از امام صادق(ع)نقل شده.



127 ـ و از جمله آداب آنحضرت در برخورد به مصيبت و بلا و مرگ عزيزان و متعلقات آن، آنست كه صاحب مكارم نقل كرده و گفته كه رسول خدا(ص)هر وقت جوش كوچكي در بدن



خود مي ديد به خدا پناه مي برد و اظهار مسكنت در برابر او مي نمود و خود را به او مي سپرد، خدمتش عرضه مي داشتند يا رسول الله!اين جوش كوچك كه چيز قابل توجهي نيست؟ميفرمود:



آري، و ليكن خدا وقتي بخواهد درد كوچكي را بزرگ كند مي تواند، چنانكه اگر بخواهد درد بزرگي را كوچك كند نيز مي تواند. (31)



128 ـ و در كافي به سند خود از جابر از ابي جعفر(ع)نقل مي كند كه فرمود: سنت اين است كه تابوت را از چهار طرفش بدوش بكشند و اگر بخواهند اطراف ديگرش را هم حمل كنند



مستحب است. (32)



129 ـ و در كتاب قرب الاسناد از حسين بن طريف از حسين بن علوان از جعفر از پدر بزرگوارش (ع)نقل كرده كه فرمود: روزي حسن بن علي(ع)با اصحاب خود نشسته بودند كه ناگاه



جنازه اي را عبور دادند، بعضي از اصحاب آن حضرت برخاسته به مشايعت آن جنازه رفتند ولي آن حضرت برنخاست، وقتي جنازه را بردند بعضي به آن حضرت عرض كردند چرا شما



برنخاستيد، خدا شما را عاقبت دهد با اينكه رسول خدا (ص)هر وقت مي ديد جنازه اي را مي برند برمي خاست، حسن بن علي (ع)فرمود: رسول خدا(ص)فقط يكبار براي جنازه برخاست آنهم



روزي بود كه جنازه مردي يهودي را مي بردند و راه عبور هم تنگ بود و آن حضرت نمي توانست از راه جنازه به كناري برود، از روي ناچاري برخاست، براي اينكه نمي خواست جنازه



بالاي سرش باشد. (33)



130 ـ و در كتاب دعوات قطب راوندي است كه رسول خدا(ص)وقتي جنازه اي را مشايعت مي فرمود، اندوه بر دلش مستولي مي شد، و بسيار حديث نفس مي كرد، و خيلي كم حرف مي زد.



(34)



131 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباي گرامش از علي (ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتي مي خواست بعد از دفن جنازه اي خاك بر آن بريزد تنها سه مشت



خاك مي ريخت. (35)



132 ـ و در كافي به سند خود از زراره از ابي جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود:



رسول خدا(ص)نسبت به مرده هاي بني هاشم كارهاي مخصوصي انجام مي داد كه نسبت به اموات ساير خانواده ها آن كارها را نمي كرد، از آن جمله وقتي به جنازه اي از بني هاشم نماز



مي گزارد و قبرش را آب ميپاشيدند حضرت دست خود را بر قبر مي گذاشت به طوري كه انگشتان مباركش در گل فرو مي رفت، بطوري كه اگر غريب و يا مسافري از اهل مدينه به شهر



مدينه وارد مي شد و از قبرستان مي گذشت و آن قبر تازه و اثر انگشتان را مي ديد، مي فهميد كه صاحب اين قبر از بني هاشم است و لذا مي پرسيد از آل محمد(ع)چه كسي تازه از دنيا رفته؟.



(36)



133 ـ شهيد ثاني در كتاب مسكن الفؤاد از علي(ع)نقل كرده كه فرمود:



رسول خدا(ص)وقتي به صاحبان مصيبت تسليت مي داد مي فرمود: "آجركم الله و رحمكم ـ خداوند اجرتان دهد و شما را رحم كند"و وقتي كساني را تبريك و تهنيت مي داد مي فرمود: "بارك



الله لكم و بارك الله عليكم ـ خداوند براي شما مبارك كند و آنرا برايتان مستدام بدارد ". (37)



آداب آن جناب در وضو ساختن و غسل نمودن



134 ـ و از جمله آداب آن حضرت كه آنرا در وضو و غسل رعايت مي كرد كه قطب در آيات الاحكام آنرا از سليمان بن بريده از پدرش نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص)براي هر



نمازي وضوئي مي گرفت تا آنكه سال فتح مكه فرا رسيد، از آن به بعد براي خواندن چند نماز به يك وضو اكتفا مي كرد، عمر پرسيد يا رسول الله (ص)مي بينم كاري كردي كه تاكنون نكرده



بودي؟فرمود : متوجهم و عمدا چنين مي كنم. (38)



135 ـ و در كافي به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت: حضرت ابي جعفر فرمود:



آيا نمي خواهيد وضوي رسول الله(ص)را برايتان حكايت كنم؟گفتيم: چرا، پس حضرت دستور داد قدح كوچك و ضخيمي كه مقدار كمي آب در آن بود آوردند، آن را جلو خود گذاشت و دو



دست خود را بالا زده، دست راست خود را در آن فرو برد و سپس فرمود: البته اين وقتي است كه دست پاك باشد، آنگاه آندست را پر از آب كرده بر پيشاني خود ريخت و گفت: "بسم



الله"و آن آب را به اطراف محاسن خود جريان داده و بعدا يك مرتبه دست را به صورت و پيشاني خود كشيد، سپس دست چپ را در آب فرو برد.و به پري آن آب به آرنج دست راست



خود ريخت و كف دست چپ را به ساعد دست راست كشيد به طوري كه آب تا نوك انگشتان آن جريان يافت، آنگاه با دست راست كفي از آب پر كرده به آرنج چپ ريخت و آنرا با كف



دست راست به ساعد و سر انگشتان دست چپ مرور داد و جلو سر و پشت پا را با تري دست چپ و بقيه تري دست راست مسح كرد، زراره مي گويد: ابو جعفر(ع)فرمود:



خدا تك است و تك را دوست مي دارد، از اين جهت در وضو هم سه مشت آب بس است يكي براي صورت و دو تا براي دو ذراع و با تري دست راستت جلو سر و با بقيه آن پشت پاي



راستت را مسح ميكني و با تري دست چپ پشت پاي چپت را، زراره گفت: ابو جعفر(ع)



فرمود: مردي از امير المؤمنين(ع)پرسيد وضوي رسول خدا چطور بود؟آن حضرت همينطور كه من براي شما حكايت كردم براي آن شخص حكايت كرد. (39)



مؤلف: و اين معنا از زراره و بكير و غير ايشان و به طرق متعددي نقل شده، و همه آنها را كليني و صدوق و شيخ و عياشي و مفيد و كراچكي و ديگران نقل كرده اند، و اخبار ائمه اهل



بيت(ع)در اين باره مستفيض و نزديك بتواتر است. (40)



136 ـ و مفيد الدين طوسي در امالي به سند خود از ابي هريره نقل كرده كه گفت:



رسول خدا(ص)وقتي وضو مي گرفت در همه جاي وضو اول سمت راست را مي شست (41) .



137 ـ و در تهذيب به سند خود از ابي بصير نقل كرده كه گفت از امام صادق (ع)از وضو پرسيدم فرمود: رسول خدا(ص)با يك مد آب(تقريبا يك چارك من تبريز)وضو مي گرفت و با يك



صاع(يك من تبريزي تقريبا)غسل مي كرد. (42)



مؤلف: نظير اين روايت به طريق ديگر از حضرت ابي جعفر نقل شده.



138 ـ و در عيون به سند خود از حضرت رضا و آن جناب از آباي گرامش در ضمن حديث طويلي نقل فرموده كه رسول خدا(ص)فرموده: ما اهل بيتي هستيم كه صدقه بر ما حلال



نيست و ما دستور داريم وضو را شاداب بگيريم، و ما هرگز الاغ را بر ماديان نمي كشيم. (43)



139 ـ و در تهذيب به سند خود از عبد الله بن سنان از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : مضمضه(آب در دهان گرداندن)و استنشاق(آب در بيني كشيدن)از چيزهائي است كه رسول



خدا(ص)آنرا سنت قرار داده. (44)



140 ـ و در همان كتاب به سند خود از معاوية بن عمار نقل كرده كه گفت: شنيدم كه امام صادق(ع)مي فرمود: رسول خدا(ص)با يك صاع غسل ميكرد و اگر با او يكي از زنانش بودند با



يك صاع و يك مد غسل مي كردند (45) .



مؤلف: اين معنا را كليني هم در كافي به سند خود از محمد بن مسلم از آن جناب نقل كرده، با اين تفاوت كه در روايت كليني دارد هر دو از يك ظرف غسل مي كردند. (46) و همچنين



شيخ هم بطريق ديگري آن را نقل كرده.



141 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد(ع)از پدرش نقل كرده كه فرمود: حسن بن محمد از جابر بن عبد الله از چگونگي غسل رسول خدا(ص)



پرسيد.جابر گفت: رسول خدا با مشت سه مرتبه آب به سر خود مي ريخت، حسن بن محمد گفت: موي من همينطور كه مي بيني زياد و انبوه است.جابر گفت: اي آزاده!اين حرف را مزن



براي اينكه موي رسول خدا(ص)از موي تو پرپشت تر و پاكيزه تر بود. (47)



142 ـ و در كتاب الهداية صدوق است كه امام صادق(ع)فرموده: غسل جمعه سنتي است كه بر مرد و زن و در خانه و در سفر واجب است ـ تا آنجا كه مي گويد ـ و نيز امام



صادق(ع)فرمود: غسل روز جمعه هم مايه پاكيزگي بدن و هم كفاره گناهان بين دو جمعه است آنگاه فرمود: علت غسل جمعه اين بود كه انصار در ايام هفته به كار شتران رسيدگي به ساير



اموال خود سرگرم بودند، جمعه كه مي شد با همان بدن كثيف خود به مسجد مي آمدند و رسول خدا(ص)از بوي گند زير بغلهاي شان متاذي ميشد از اين رو دستور فرمودند كه روز جمعه



همگي غسل كنند و اين خود باعث شد كه غسل جمعه سنت شود. (48)



مؤلف: و روايت شده كه از جمله سنت هاي آن حضرت در غسل، غسل روز عيد فطر و غسل در جميع اعياد و غسلهاي ديگر بسياري است كه چه بسا به بعضي از آنها در آينده اشاره



بكنيم ان شاء الله تعالي.



از جمله آداب حضرتش در نماز و ملحقات آن



143 ـ و از جمله آداب و سنن آن حضرت در نماز و ملحقات آن چيزي است كه آن را در كافي به سند خود از فضيل بن يسار و عبد الملك و بكير نقل كرده كه گفتند: شنيديم كه امام



صادق (ع)مي فرمود: رسول خدا(ص)نماز مستحبي را مثل واجب وروزه مستحبي را مثل واجب به جا مي آورد . (49)



مؤلف: اين مطلب را شيخ نيز روايت كرده.



144 ـ و نيز در كافي به سند خود از حنان نقل كرده كه گفت: عمرو بن حريث از امام صادق (ع) ـ در حالي كه من هم نشسته بودم ـ پرسيد: فدايت شوم مرا از نماز رسول خدا (ص)خبر



ده، حضرت فرمود: رسول خدا هشت ركعت نافله ظهر و چهار ركعت ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نماز عصر و سه ركعت مغرب و چهار ركعت نافله آن و چهار



ركعت عشا و هشت ركعت نافله شب و سه ركعت وتر و دو ركعت نافله فجر و دو ركعت نماز صبح مي خواند، عرض كردم، فدايت شوم اگر من بتوانم بيشتر از اين ها نماز بخوانم خداوند



مرا بخواندن نماز زياد عذاب مي كند؟فرمود نه، و ليكن تو را عذاب مي كند به ترك سنت رسول خدا(ص). (50)



مؤلف: از اين روايت استفاده مي شود كه: دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا يعني "عتمة"جزو پنجاه ركعت نماز يوميه نيست بلكه متمم آن و براي اين است كه با آن بنا بر اينكه دو ركعت



نشسته يك ركعت ايستاده حساب مي شود عدد نمازها به پنجاه و يك برسد و نيز براي اين تشريع شده كه بدل از نماز يك ركعتي وتر باشد، به اين معنا كه اگر كسي ده ركعت نافله شب را



خواند و مرگ مهلتش نداد كه يك ركعت وتر را بخواند اين دو ركعت نشسته عتمة به جاي آن حساب شود، كما اينكه كليني هم در كافي (51) به سند خود از ابي بصير از ابي عبد الله



(ع)روايت مي كند كه فرمود: كسي كه ايمان به خدا و روز جزا دارد هرگز تا نماز وتر نخوانده نمي خوابد، ابي بصير مي گويد عرض كردم : مقصود شما از وتر همان دو ركعت نشسته بعد



از عشاء است؟فرمود: آري اين دو ركعت يك ركعت حساب مي شود و اگر كسي آن را بخواند و در آن شب مرگ او را از خواندن وتر باز بدارد مثل كسي مي ماند كه وتر را خوانده باشد



اگر هم نمرد كه آخر شب برخاسته وتر را مي خواند، عرض كردم: آيا رسول خدا (ص)هم اين دو ركعت را خواند؟فرمود: نه، عرض كردم: چرا؟فرمود : براي اينكه به رسول



خدا(ص)وحي مي آمد و مي دانست كه آيا امشب مي ميرد يا نه، ديگرانند كه چنين علمي ندارند از همين جهت بود كه خودش نخواند و به ديگران دستور داد تا بخوانند ... (52)



و ممكن است مقصود امام(ع)از اينكه فرمود: رسول خدا(ص)



اين دو ركعت نماز را نخواند، اين باشد كه آنحضرت دائما اين نماز را نمي خواند، بلكه گاهي مي خواند و گاهي نمي خواند، كما اينكه از بعضي از احاديث ديگر هم اين معنا استفاده مي شود،



و با اين احتمال، روايت ابي بصير معارض و منافي با روايت ديگري كه مي گويد رسول خدا(ص)اين نماز را مي خواند نخواهد بود.



145 ـ و در تهذيب به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت شنيدم حضرت ابي جعفر (ع)مي فرمايد : رسول خدا(ص)در هيچ روزي تا ظهر نمي شد نمازي نمي خواند وقتي كه ظهر مي شد و



به قدر نصف انگشت سايه مي گشت هشت ركعت مي خواند و وقتي سايه به قدر يك ذراع مي شد نماز ظهر را مي خواند بعد از نماز ظهر هم دو ركعت و قبل از نماز عصر دو ركعت



مي خواند تا آنكه سايه بقدر دو ذراع مي شد آنوقت نماز عصر را بجا مي آورد و وقتي آفتاب غروب مي كرد نماز مغرب را و بعد از زوال سرخي شفق، عشا را مي خواند و مي فرمود: وقت



عشا تا ثلث شب امتداد دارد، بعد از عشا نماز ديگري نمي خواند تا شب به نصف مي رسيد، آنگاه برمي خاست و سيزده ركعت نماز مي خواند كه سيزدهمي آن نماز وتر بود و دو ركعت از



آن نافله صبح و وقتي فجر طالع و هوا روشن مي شد نماز صبح را مي خواند. (53)



مؤلف: در اين روايت تمامي نافله عصر را ذكر نكرده و مهم هم نيست چون از ساير روايات مقدار آن بدست مي آيد.



146 ـ و نيز در تهذيب به سند خود از معاوية بن وهب نقل مي كند كه گفت: شنيدم كه امام صادق(ع)در ضمن بيان چگونگي نماز رسول خدا(ص)



مي فرمود: ظرف آب را رو پوشيده بالاي سرش مي گذاشتند و آن جناب مسواك خود را هم زير رختخواب خود مي گذاشت و مي خوابيد، تا چندي كه خدا بخواهد، و وقتي از خواب بيدار



مي شد مي نشست و نظري به آسمان مي افكند و آياتي را كه در سوره آل عمران است يعني آيات "ان في خلق السموات و الارض..."را مي خواند سپس دندانها را مسواك كرده، تطهير



نموده و به مسجد مي رفت و چهار ركعت نماز مي خواند كه ركوع هر ركعتش بقدر قرائت آن و سجودش بقدر ركوع آن طول مي كشيد، بحدي كه مردم مي گفتند كي سر از ركوع برمي دارد



و به سجده مي رود؟و هم چنين سجده اش بحدي طولاني بود كه گفته مي شد چه وقت سر برمي دارد، آنگاه به بستر خود برمي گشت و تا خدا مي خواست مي خوابيد، آنگاه بيدار شده مي نشست



و همان آيات را تلاوت نموده، چشم را به آسمان مي انداخت، آنگاه مسواك زده تطهير نموده و به مسجد مي رفت، باز هم مثل بار اول چهار ركعت نماز مي گذاشت، مجددا به بستر خود



مراجعت نموده، مقداري مي خوابيد، سپس بيدار شده نگاهي به آسمان انداخته و همان آيات را تلاوت مي نمود، باز مسواك و تطهير را انجام داده به مسجد تشريف مي برد و يك ركعت نماز



وتر و دو ركعت ديگر خوانده و براي نماز صبح بيرون مي شد. (54)



مؤلف: اين معنا در كافي هم به دو طريق روايت شده.



147 ـ و روايت شده كه آن جناب نافله صبح را در اول فجر مختصر مي خواند و براي نماز صبح بيرون مي رفت.



148 ـ و در محاسن به سند خود از عمر بن يزيد از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: هر كس در نماز وترش هفتاد مرتبه: "استغفر الله ربي و اتوب اليه"بگويد و بر اين كار تا يكسال



مداومت و مواظبت داشته باشد، خداي تعالي اسمش را در زمره كساني مي نويسد كه در سحرها طلب مغفرت مي كرده اند، رسول خدا(ص)هم همينطور در نماز وترش هفتاد بار استغفار



مي كرد و هفت بار مي گفت: "هذا مقام العائذ بك من النار ـ اين موقف كسي است كه از آتش دوزخ پناهنده تو شده است..." (55)



149 ـ و در فقيه مي گويد: رسول خدا(ص)در قنوت وتر خود مي گفت:



"اللهم اهدني فيمن هديت، و عافني فيمن عافيت، و تولني فيمن توليت، و بارك لي فيما اعطيت، و قني شر ما قضيت، انك تقضي و لا يقضي عليك، سبحانك رب البيت، استغفرك و اتوب



اليك و أؤمن بك و اتوكل عليك و لا حول و لا قوة الا بك يا رحيم ـ پروردگارا، ما را به آنان كه هدايتشان كردي هدايت كن و با آنان كه عافيتشان دادي عافيت ده، و با آنان كه امورشان



را خودت به دست گرفتي امور مرا هم عهده دار شو، و در آنچه مرا داده اي بركت قرار ده، و مرا از شر قضا و قدري كه گذراندي نگهدار، چون توئي كه قضا بدست تو است و توئي كه



حكم مي كني و كسي نيست كه عليه تو حكم كند، منزهي تو اي پروردگار خانه، از تو طلب مغفرت مي كنم، و به تو رجوع مي نمايم و به تو ايمان مي آورم، و بر تو توكل مي كنم، و حول و



قوه اي نيست مگر از ناحيه تو اي خداي مهربان". (56)



150 ـ و در تهذيب به سند خود از ابي خديجه از ابي عبد الله(ع)نقل مي كند كه فرمود: رسول خدا(ص)هر وقت ماه رمضان مي شد نماز خود را بيشتر مي كرد من نيز به آن مي افزايم شما



نيز بيفزائيد. (57)



مؤلف: مقصود از اين بيشتر كردن، همان خواندن نماز هزار ركعتي(تراويح)است، و اين نماز، نافله ماه رمضان و غير از پنجاه ركعت نافله هاي يوميه است، و در كيفيت تقسيم كردن اين



هزار ركعت نماز، بر شبهاي رمضان اخبار زيادي وارد شده.و از طريق امامان اهل بيت (ع)وارد شده كه رسول خدا اين نمازها را بدون جماعت مي خواند، و از خواندن آن به جماعت



نهي مي كرد، و مي فرمود: در نافله جماعت نيست، و براي آن جناب نمازهاي مخصوص ديگري است كه در كتابهاي دعا از آن جناب نقل شده، و چون از غرض ما در اين مقام خارج بود



از ذكرش خودداري نموديم، و هم چنين در نمازهايش مستحبات و دعاها و اورادي است كه اگر كسي بخواهد به آنها وقوف يابد بايد به همان كتابها مراجعه كند.



151 ـ و در كافي به سند خود از يزيد بن خليفه نقل كرده كه گفت: خدمت حضرت صادق(ع)عرض كردم: عمر بن حنظله در باره اوقات نمازها از شما براي ما مطالبي نقل كرده؟حضرت



فرمود، او بر ما دروغ نمي بندد ـ تا آنجا كه مي گويد ـ عرض كردم عمر بن حنظله مي گويد: وقت مغرب موقعي است كه جرم آفتاب پنهان شود، چيزي كه هست رسول خدا(ص)در مسافرتها



زماني كه با شتاب راه مي پيمود، نماز مغرب را تاخير مي انداخت و آنرا با نماز عشا مي خواند، امام فرمود: عمر بن حنظله درست گفته. (58)



152 ـ و در تهذيب به سند خود از طلحة بن زيد از جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش (ع)نقل كرده كه فرموده: رسول خدا(ص)در شبهائي كه باران مي باريد نماز مغرب را مختصر



مي خواند و در خواندن عشا هم عجله مي كرد و آنرا زودتر از وقت فضيلتش ـ يعني با مغرب ـ مي خواند و مي فرمود: كسي كه به مردم رحم نكند در حقش رحم نمي كنند (59) .



153 ـ و نيز در تهذيب به سند خود از ابن ابي عمير از حماد از حلبي از امام صادق(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتي كه در سفر بود و هم چنين در مواقعي كه كار فوري



داشت، ظهر و عصر را با هم مي خواند و هم چنين بين مغرب و عشا فاصله نمي انداخت... (60)



مؤلف: در اين باره روايات زيادي است كه مرحوم كليني، شيخ و فرزندش و شهيد اول(رحمهم الله)آنها را نقل كرده اند.



154 ـ و در كتاب فقيه به سند خود از معاوية بن وهب از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : بسيار مي شد كه مؤذن در گرماي ظهر مي آمد دنبال رسول خدا (ص)، حضرت مي فرمود:



"أبرد، أبرد ـ بگذار هوا خنك شود". (61)



مؤلف: صدوق(عليه الرحمه)ميگويد: معني اينكه فرمود: "أبرد، أبرد"اين است كه بشتاب بشتاب، و گويا نامبرده كلمه مزبور را از"بريد"گرفته، و ظاهر روايت اين است كه مراد از كلمه



"أبرد، أبرد"تاخير انداختن تا خنك شدن هوا و كاسته شدن شدت گرما است، چنانكه اين ظهور را روايت كتاب علاء از محمد بن مسلم هم تاييد مي كند، چه در آن روايت محمد بن مسلم



مي گويد : حضرت ابي جعفر(ع)در مسجد رسول خدا (ص)از كنار من گذشت، در حالي كه من نماز مي خواندم، بعدا روزي مرا ديد و فرمود: هيچ وقت نماز واجب را در آن وقتي كه



مي خواندي مخوان، آيا نماز را در آن شدت گرما مي خواني؟!عرض كردم نماز واجب نبود نافله بود. (62)



155 ـ در كتاب احياء العلوم آمده رسول خدا(ص)هيچ وقت در نماز كسي به خدمتش نمي آمد و در كنارش نمي نشست مگر اينكه براي خاطر او نماز را كوتاه مي كرد و متوجه او مي شد و



مي فرمود: آيا حاجتي داري؟پس از آنكه حاجت او را برمي آورد مجددا به نماز مي ايستاد . (63)



156 ـ و در كتاب زهد النبي تاليف جعفر بن احمد قمي است كه: رسول خدا (ص)وقتي به نماز مي ايستاد از ترس خدا رنگش مي پريد، و از اندرون دل و قفسه سينه اش صدائي نظير



صداي اشخاص خائف و وحشت زده شنيده مي شد. (64)



مؤلف: اين معنا را ابن فهد و ديگران هم نقل كرده اند.



157 ـ و نيز در احياء العلوم مي گويد: در روايت ديگري دارد كه رسول خدا (ص)وقتي كه نماز مي خواند مانند پارچه اي مي شد كه در گوشه اي افتاده باشد. (65)



158 ـ و در بحار مي گويد: عايشه گفته است: رسول خدا(ص)براي ما و ما براي او سخن مي گفتيم، همينكه موقع نماز مي شد حالتي به خود مي گرفت كه گوئي نه او ما را مي شناخته و نه



ما او را مي شناخته ايم. (66)



159 ـ و مفيد الدين طوسي در كتاب مجالس به سند خود كه آن را منتهي به علي (ع)كرده، نقل نموده كه آن جناب وقتي كه ولايت مصر را به محمد بن ابي بكر داد، دستور العملي به او



مرحمت نمود، و در ضمن آن فرمود: مواظب ركوع و سجود خودت باش، زيرا رسول خدا(ص)از همه مردم نمازش كامل تر و در عين حال اعمالش در نماز از همه سبك تر و كمتر بود.



(67)



160 ـ و در كتاب جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباي گرامش از علي (ع)نقل كرده كه فرمود: هر وقت دهن دره و خميازه رسول خدا را مي گرفت آن جناب آنرا با دست



راست خود رد مي كرد. (68)



مؤلف: در كتاب دعائم نيز روايتي نظير اين روايت نقل شده.



161 ـ و در كتاب علل به اسناد خود از هشام بن حكم از ابي الحسن موسي بن جعفر (ع)حديثي نقل كرده كه در ضمن آن گفته است: خدمت آن حضرت عرض كردم به چه علت بايد در



ركوع بگويند : "سبحان ربي العظيم و بحمده"و ليكن در سجود گفته شود:



"سبحان ربي الاعلي و بحمده"فرمود: اي هشام وقتي كه رسول خدا(ص)را به معراج بردند و در آنجا نماز گذاشت و ذكر گفت و از عظمت خداوند ديد آنچه را كه ديد بندهاي بدنش مرتعش



شد و بدون اختيار به حالت ركوع درآمد، و در آن حال گفت: "سبحان ربي العظيم و بحمده"وقتي كه از آن حالت برخاست نظرش به عظمت خداي خود در مكان بلندتري كه از آن بلندتر



تصور نمي شود افتاد و بدون اختيار صورت خود را به خاك نهاد و گفت: "سبحان ربي الاعلي و بحمده"و هم چنين تكرار مي كرد تا پس از گفتن هفت مرتبه قدري از آن رعبي كه دلش را



پر كرده بود كاسته گرديد، از اين جهت در امتش هم اين دو ذكر سنت شد. (69)



162 ـ و در كتاب تنبيه الخواطر تاليف شيخ و رام بن ابي فراس از نعمان نقل مي كند كه گفت: رسول خدا(ص)هميشه صفوف نماز ما را منظم مي فرمود به طوري كه اگر تيري رها مي شد



فاصله نيمه از آن تير يكسان بود تا اينكه رفته رفته براي همه عادت شد، اتفاقا روزي به مسجد تشريف آورد و به نماز ايستاد، خواست تا تكبيرة الاحرام بگويد متوجه شد كه مردي سينه اش



جلوتر از سايرين است، فرمود: بندگان خدا صفوف خود را منظم كنيد و گرنه ميان شما اختلاف خواهد افتاد. (70)



163 ـ و نيز در همان كتاب از ابن مسعود نقل مي كند كه گفت: رسول خدا (ص)دست به شانه هاي ما مي گذاشت و ما را پس و پيش مي كرد و مي فرمود:



منظم بايستيد و گرنه اگر در ايستادن اختلاف داشته باشيد دلهايتان هم مختلف خواهد شد. .. (71)



164 ـ و در فقيه به سند خود از داود بن حصين از ابي العباس از ابي عبد الله (ع)نقل مي كند كه فرمود: رسول خدا(ص)در ماه رمضان در دهه اول معتكف شد، سال بعد از دهه دوم



اعتكاف كرد، ولي پس از آن هميشه در دهه سوم اعتكاف مي كرد. (72)



165 ـ و نيز در فقيه مي گويد امام صادق(ع)فرموده: جنگ بدر در ماه رمضان اتفاق افتاد، در آنسال رسول الله اعتكاف نكرد، سال بعد كه شد آن جناب دو دهه اعتكاف كرد، يكي براي



همان سال يكي هم براي قضاي اعتكاف سال پيش. (73)



مؤلف: كليني هم در كافي اين روايت را نقل فرموده. (74)



166 ـ و نيز در كافي به سند خود از حلبي از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتي كه دهه آخر(ماه رمضان)مي شد در مسجد اعتكاف مي كرد، و برايش خيمه اي موئي



مي زدند، و در آن ايام لحاف و بسترش را برمي چيدند، بعضي از اصحابش گفته اند كه: از زنان هم كناره مي گرفت و ليكن امام صادق فرمود: اين حرف صحيح نيست و از زنان كناره گيري



نمي كرد. (75)



مؤلف: اين معنا در روايات زياد ديگري هم وارد شده، و مقصود از كناره گيري از زنان به طوري كه مي گويند و روايات هم بر آن دلالت دارد آميزش و معاشرت با آنان است نه جماع .



روزه گرفتن آن حضرت



167 ـ و از جمله آداب و سنن آن حضرت در روزه گرفتن آنست كه صاحب فقيه به سند خود از محمد بن مروان نقل كرده كه گفت: از امام صادق(ع)شنيدم كه مي فرمود: رسول



خدا(ص)يك مرتبه آن قدر زياد روزه مي گرفت كه مي گفتند:



ديگر افطار نمي كند و يك مرتبه آن قدر پشت سر هم افطار مي كرد كه مي گفتند ديگر روزه نمي گيرد، بعضي از اوقات هم يك روز روزه مي گرفت و يك روز افطار مي كرد، بعضي از



اوقات تنها روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه مي گرفت تا آنكه باينجا رسيد كه در هر ماه تنها سه روز يعني پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ما را روزه



مي گرفت.و مي فرمود: اگر كسي اينچنين روزه بگيرد مثل اين است كه تمام عمرش روزه بوده، آنگاه امام صادق(ع)فرمود: پدرم بارها مي فرمود: هيچ كسي نزد خدا دشمن تر و مبغوض تر



از كسي نيست كه وقتي به او مي گويند رسول خدا(ص)



چنين و چنان ميكرد و مثلا زياد روزه نمي گرفت و تو چرا اين قدر روزه مي گيري و نماز مي خواني در جواب بگويد: خدا مرا بخواندن نماز زياد و گرفتن روزه بسيار عذاب نخواهد كرد،



زيرا معني اين حرف اين است كه رسول خدا بيش از آن نمي توانسته عبادت كند. (76)



168 ـ و در كافي به سند خود از محمد بن مسلم از ابي عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)در اوائل بعثت روزه گرفتنش اينطور بود كه يك مدت آنقدر پي در پي روزه



مي گرفت كه مي گفتند هيچ روزي را بدون روزه بسر نمي برد، و مدتي ديگر آنقدر پي در پي روزه بود كه گفته مي شد: روزه نمي گيرد، آنگاه اين رويه را ترك كردند و مدتي يك روز در



ميان روزه مي گرفتند كما اينكه روزه حضرت داود هم همين طور بوده، پس از مدتي اين را نيز ترك كرد و مدتي همان ايام البيض هر ماه را روزه بود، در آخر اين را نيز ترك كرد و سه



روزي را كه در ايام البيض روزه مي گرفت در دهه هاي ماه تقسيم كرده يكي را در پنجشنبه دهه اول و يكي در چهارشنبه دهه دوم و يكي در پنجشنبه دهه سوم مي گرفت و تا زنده بود اين



رويه را داشت.



مؤلف: مطابق مضمون اين روايت، روايات بسيار زيادي در دست هست. (77)



169 ـ و نيز در كافي به سند خود از عنبسه عابد نقل كرده كه گفت: رسول خدا از دنيا رحلت فرمود در حالي كه رويه اش در روزه داشتن اين بود كه ماه شعبان و رمضان و سه روز از



هر ماه را روزه مي گرفت. (78)



170 ـ و در كتاب نوادر احمد بن محمد بن عيسي از علي بن نعمان از زرعه از سماعه نقل شده كه گفت از امام صادق(ع)پرسيدم آيا رسول خدا(ص)ماه شعبان را هم روزه



مي گرفت؟فرمود: آري و ليكن همه آن ماه روزه نمي گرفت.پرسيدم: چند روز از آنرا مي خورد؟فرمود: مي خورد.سه مرتبه سؤال مزبور را تكرار كردم و آن جناب جواب بيشتري به من



نداد.سپس سال بعد همان مساله را پرسيدم و امام همان جواب را تكرار نمود... (79) .



171 ـ و در كتاب مكارم از انس نقل مي كند كه گفت: غذاي رسول خدا (ص)شربتي بود كه در افطار مي آشاميد، و شربتي كه آنرا در سحر مي خورد، خيلي از اوقات اين شربت عبارت بود



از شير و خيلي از اوقات مقداري آب بود كه در آن نان را حل كرده بودند، ... (80) .



172 ـ و در كافي به سند خود از ابن قداح از ابي عبد الله(ع)نقل مي كند كه فرمود: رسول خدا در روزهائي كه روزه مي گرفت اولين چيزي كه با آن افطار مي فرمود خرماي تازه و يا



خرماي خشك بود. (81)



173 ـ و نيز در كافي به سند خود از سكوني از جعفر از پدرش(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتي روزه مي گرفت و براي افطار بشيريني دست نمي يافت با آب افطار مي كرد، و



در بعضي از روايات دارد كه با كشمش افطار مي فرمود. (82)



174 ـ و در كتاب مقنعه از آل محمد(ع)روايت كرده كه فرموده اند:



مستحب است اينكه روزه دار سحري بخورد و لو به شربتي از آب، و روايت شده كه بهترين سحري ها خرما و قاووت است، زيرا پيغمبر اكرم(ص)در سحر آن دو را استعمال مي فرمود.



(83)



مؤلف: تا اينجا سنت هاي جاري آن حضرت بود در باب روزه، و البته سنت هائي هم مخصوص به خود داشت، از آن جمله"روزه وصال"است كه عبارت است از روزه بيشتر از يك روز



به طوري كه در ميان آنها افطار نشود، رسول خدا(ص)خودش چنين روزه اي داشت و ليكن امت را از آن نهي مي كرد و مي فرمود: شما طاقت آن را نداريد، و اگر مي بينيد كه من روزه



وصال مي گيرم و چند روز پي درپي بدون افطار و سحر بسر مي برم براي اين است كه خداي تعالي مرا از غذاهاي آسماني خود سير و از شرابهاي بهشتيش سيراب مي سازد. (84)



175 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)روايت كرده كه بيشتر اوقات و از هر غذا بيشتر"هريسه "را مخصوصا در سحرها ميل مي فرمود. (85)



176 ـ و در فقيه مي گويد: رسول خدا(ص)وقتي كه ماه رمضان فرا مي رسيد تمامي اسيرهاي جنگي را آزاد و بتمامي سائل ها عطيه مي داد. (86)



177 ـ و در كتاب دعائم از علي(ع)نقل مي كند كه فرمود: رسول خدا (ص)در دهه آخر رمضان به كلي لحاف و تشك خود را جمع مي كرد و به عبادت مي پرداخت، و در شب بيست و سوم



اهل خانه خود را بيدار مي كرد و در آنشب آب به روي خوابيده ها مي پاشيد تا خواب از سرشان برود، و هم چنين فاطمه زهرا(س)احدي از اهل خانه خود را اجازه نمي داد كه در آنشب



بخوابند، و براي اينكه خوابشان نبرد غذاي كمتري به آنان مي داد، و از روز خود را براي شب زنده داري آن شب آماده مي كرد، و مي فرمود:



محروم است كسي كه از خيرات امشب استفاده نكند. (87)



178 ـ و در كتاب المقنع گفته است: سنت در افطار عيد قربان اين است كه بعد از نماز انجام شود و در عيد فطر قبل از نماز. (88)



جمله اي از آداب آنجناب در قرائت قرآن و دعا



179 ـ و از جمله آداب آن حضرت در باره قرائت قرآن و دعا آنست كه شيخ در كتاب مجالس به سند خود از ابي الدنيا از امير المؤمنين(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (ص)هيچ



امري او را از تلاوت قرآن باز نمي داشت مگر جنابت. (89)



180 ـ و در مجمع البيان از ام سلمه نقل مي كند كه گفت رسول خدا (ص)قرائت خود را آيه آيه وقف مي كرد. (90)



181 ـ و در تفسير ابو الفتوح مي گويد: رسول خدا(ص)از رختخواب بر نمي خواست مگر اينكه مسبحات را تلاوت مي كرد و مي فرمود: در اين چند سوره آيه ايست كه فضلش از هزار آيه



بيشتر است، پرسيدند مسبحات كدامند؟فرمود: سوره حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن است. (91)



مؤلف: اين معنا در مجمع البيان از عرباض بن ساريه نيز روايت شده. (92)



182 ـ و در كتاب درر اللئالي تاليف ابن ابي جمهور از جابر نقل شده كه گفت رسول خدا(ص)هيچ وقت نمي خوابيد مگر اينكه سوره تبارك و الم تنزيل را مي خواند. (93)



183 ـ و در مجمع البيان مي گويد: روايت شده كه علي بن ابيطالب فرمود: رسول خدا (ص)سوره "سبح اسم ربك الاعلي"را دوست مي داشت و اولين كسي كه "سبحان ربي الاعلي"گفت،



ميكائيل بود. (94)



مؤلف: همين روايت را مجلسي در اولين حديث از بحار (95) از در المنثور (96) نقل كرده، و در اين ميان اخبار ديگري راجع به دعاهائي كه رسول خدا(ص)در موقع خواندن قرآن و يا



در موقع تلاوت سوره ها و يا آيات مخصوصي مي خواند در دست هست كه اگر كسي بخواهد از آنها اطلاع حاصل كند بايد به كتبي كه متعرض آن است مراجعه نمايد.آن حضرت داراي



خطبه ها و بياناتي است كه در آن مردم را به تمسك به قرآن و تدبر در آن ترغيب و به اهتداء به هدايت و استناره از نور آن تحريص مي فرمايد، و خود آن جناب به طريق اولي به آنچه كه



در اين باره توصيه مي فرمود عمل مي كرد، و از همه پيش قدم تر و سريع تر به سوي خيرات بود، همو بود كه مي فرمود: سوره هود مرا پير كرد. (97) و البته مقصود آن جناب آيه"فاستقم



كما امرت"است.



كما اينكه از ابن مسعود هم قريب به اين مضمون روايت شده كه گفت: رسول خدا (ص)مرا دستور دادند كه مقداري از قرآن را بخوانم، و من چند آيه اي از سوره يونس برايش تلاوت كردم



تا آنكه رسيدم به اين جمله: "و ردوا الي الله موليهم الحق..." (98) ، ديدم كه اشك در دو چشمان نازنينش حلقه زد. (99)



اين بود پاره اي از آداب و سنن آن حضرت كه ما آنرا از رساله اي كه سابقا در باره سنن آن حضرت تاليف كرده بوديم انتخاب نموده، در اينجا ذكر نموديم، و در كتب شيعه و سني روايات



مستفيضه اي در اين باره نقل شده كه البته آيات الهي قرآن نيز آنرا تاييد مي كند و هيچيك از آنها را رد و انكار نمي نمايد.و خداوند راهنما است.








1) كافي ج 6 ص 27 ح 1



2) كافي ج 6 ص 271 ح 7



3) كافي ج 6 ص 271 ح 1



4) احياء العلوم ج 7 ص 121



5) مستدرك الوسائل ج 3 ص 83 ح 7



6) بحار ج 16 ص 229 ح 35 از مكارم الاخلاق



7) محاسن برقي ط اسلامي ص 443 ح 313



8) مكارم الاخلاق ص 26



9) كافي ج 6 ص 285 ح 2



10) كافي ج 6 ص 288 ح 1



11) كافي ج 6 ص 345 ح 2



12) عيون الاخبار ج 2 ص 40 ح 134



13) اقبال، ص 116، سطر 16



14) كافي ج 6 ص 376 ح 3



15) مكارم الاخلاق ص 31



16) جعفريات ص 161



17) مكارم الاخلاق ص 31



18) احياء العلوم ج 7 ص 126



19) مكارم الاخلاق ص 26



20) بحار ج 16 ص 288 ح 146 از امالي شيخ طوسي



21) مكارم الاخلاق ص 28



22) محاسن برقي ص 410 ح 135



23) مكارم الاخلاق ص 31



24) كافي ج 6 ص 386 ح 8



25) محاسن برقي ص 577 ح 38



26) مكارم الاخلاق ص 31



27) كافي ج 2 ص 415 ح 1



28) شرح النفليه



29) جعفريات ص 30



30) كافي ج 6 ص 474 ح 8



31) المكارم ج 2 ص 413 به نقل از سنن النبي.



32) كافي ج 3 ص 168 ح 2



33) قرب الاسناد ص 42



34) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 131 ح 4



35) جعفريات ص 202



36) كافي ج 3 ص 200 ح 4



37) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 128 ح 6



38) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 42 ح 3



39) كافي ج 3 ص 25 ح .4



40) كافي ج 3 ص 25 ح .4



41) امالي شيخ طوسي ج 1 ص .397



42) تهذيب ج 1 ص 136 ح .28



43) عيون الاخبار ج 2 ص .28



44) تهذيب ج 1 ص 79 ح .52



45) تهذيب ج 1 ص 137 ح .74



46) كافي ج 3 ص 22 ح .5



47) جعفريات ص .22



48) علل الشرايع ج 1 ص 270 و به نقل از پاورقي سنن النبي در الهداية صدوق ص .23



49) كافي ج 3 ص 443 ح .3



50) كافي ج 3 ص 443 ح .5



51) كافي و وسائل الشيعه ج 2 ص 71 ح .8



52) علل الشرايع ج 2 ص .331



53) تهذيب ج 2 ص 262 ح .82



54) تهذيب ج 2 ص 334 ح .233



55) محاسن برقي ص 53 ب 53 ح .80



56) من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 308 ح .1



57) تهذيب ج 3 ص 60 ح .7



58) كافي ج 3 ص 279 ح .6



59) تهذيب ج 2 ص 32 ح .47



60) تهذيب ج 3 ص 233 ح .118



61) من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 144 ح .26



62) مستدرك الوسائل، ج 1، ص 193، ب 33 من ابواب المواقيت ح .3



63) احياء العلوم ج 7 ص .113



64) مستدرك الوسائل ج 1 ص 263 ح .4



65) مستدرك ج 1 ص 263 و به نقل از پاورقي سنن النبي كتاب زهد النبي ص 161 و احياء العلوم .



66) مستدرك ج 1 ص 264 ح .18



67) امالي مفيد ص .156



68) كتاب جعفريات ص .36



69) علل الشرايع ج 2 ص 332 ح .4



70) تنبيه الخواطر ج 2 ص .491



71) تنبيه الخواطر تاليف امير حسين زاهد ج 2 ص 490 از ابو مسعود.



72) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 123 ح .20



73) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 120 ح .3



74) كافي ج 4 ص 175 ح .2



75) كافي ج 4 ص 175 ح .1



76) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص .48



77) كافي ج 4 ص 90 ح .2



78) كافي ج 4 ص 91 ح .7



79) وسائل ج 7 ص .368



80) مكارم الاخلاق ص .32



81) كافي ج 4 ص 153 ح .5



82) كافي ج 4 ص 152 ح .1



83) مقنعه مفيد ص .50



84) تهذيب ج 4 ص 307 با تفاوت.



85) مكارم الاخلاق ص .29



86) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 61 ح .10



87) دعائم الاسلام ج 1 ص 289 علي ما في سنته ص .296



88) مقنع ص 46 علي ما في سنته ص .297



89) بحار الانوار ج 92 ص 216 ح .21



90) تفسير مجمع البيان ج 10 ص .378



91) تفسير ابو الفتوح ج 11 ص .30



92) تفسير مجمع البيان ج 9 ص .226



93) مجمع ج 8 ص .325



94) تفسير مجمع البيان ج 10 ص .473



95) بحار الانوار ج 92 ص .322



96) در المنثور ج 6 ص .331



97) در المنثور ج 3 ص .320



98) سوره يونس آيه .30



99) احياء العلوم ج 3 ص .119